سلام پسر گلم
سلام پسر گلم
بعد از مدت ها اومدم به وبلاگمون تا دوباره برات بنویسم. از چند روز بعد از آخرین مطلب نوشته شدم(اواخر ماه سوم) حالم بد شد و بردنم بیمارستان. تو استراحت مطلق قرار گرفتم. خیلی برام سخت بود. دراز کشیدن توی رختخواب، خونریزیم که قطع نمی شد، درد کتفم تا بندبند انگشتام که نمی تونستم از مسکن استفاده کنم، و به دردسر افتادن بابارضا و پدر جون و مادرجون و دایی مصطفی . از خدا میخوام برای هیچ مامانی دیگه چنین اتفاقی نیفته.
الان یک ماه و شاید کمتر به تولدت مونده. از خدا میخوام که صحیح و سالم باشی. گهگاهی موقعیتی تازه ای که قراره توش قراربگیرم و مسئولیت های جدید خیلی ذهنمو به خودش مشغول می کنم. تمام سعیم رو میکنم که برات مامانی خوبی باشم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی